بدون عنوان
سلام پنجشنبه صبح خونه بودیم و کمی توی حیاط به محیا دوچرخه سواری یاد دادم قرار بود این کار رو باباش انجام بده و لی دیدم انگار خودم باید دست به کار بشم کمی یادگرفته ولی باز هم باید کار کنیم شب هم خونه خاله مهمون بودیم و تقریبا همه فامیلهایی که تهران هستند اونجا بودند جمعه هم باز خونه بودیم و بعد از ظهر محیا رو خواستیم ببریم پارک که وسط راه خوابش برد و باد شدیدی هم میومد برگشتیم اومدیم خونه وتوی راه هم من که اصلا اهل فست فود و اینجور چیزها نیستم پس از مدتها یه پیتزا همراه با محیا خوردم بخاطر اصرار بابای محیا
نویسنده :
مامان محیا
14:54